امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۵۷

۱

غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامراد

باز از دال دو زلفم آن الف قد داد یاد

۲

گفته بودم عمرهای اعتمادم با تو بود

این زمان دانستم، ای جان، نیست بر عمر اعتماد

۳

حرف میم آمد دهانت، هست الف انگشت تو

جز تو کس بر ما چرا انگشت نتواند نهاد؟

۴

با نسیم صبح دادم دل که بر در پیش او

داد بلبل در هوای گلبنی دل را به یاد

۵

از رخت جان پروری آموخت لعلت، آفرین

شد درین فن عاقبت شاگرد بهتر ز اوستاد

۶

جان خسرو هست چشم و غمزه عاشق کشش

عشق جان بازیست، یاران و عزیزان، خیر باد!

تصاویر و صوت

نظرات