
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۶۰
۱
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
۲
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
۳
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
چون مرا در جان زدی آتش، مشو غافل زدود
۴
صورت جان بی حجاب آن روز دیدم ذره وار
کافتاب روی او از روزن دل رو نمود
۵
قصه ما با تو از لیلی و مجنون در گذشت
خسرو و شیرین چه باشد، وامق و عذرا چه بود
۶
عاشقی و رندی و دیوانگی، در شخص ما
قصه و افسانه نبود راستی باید شنود
۷
عشق ازان بالاتر است آری که خسرو را به زور
گاه پیری سر برد پیش جوانان در سجود
نظرات