
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۶۲
۱
جان که چون تو دشمنی را دوستداری میکند
دشمن خود را به خون خویش یاری میکند
۲
دل که مهمان خواند بر جانم بلا و فتنه را
کارداران غمت را حقگزاری میکند
۳
یک دل آبادان نپندارم که ماند در جهان
زان خرابیها که آن چشم خماری میکند
۴
جان من روزی کند گه گاه همراهش، ازآنک
سوی تو همراهی باد بهاری میکند
۵
خون من میجوشد از غیرت که این کافر چرا
تیر خویش آلودهٔ خون شکاری میکند
۶
مردم از نالیدن و روزی نگفتی، ای رقیب
کیست این کاندر پس دیوار زاری میکند
۷
گرچه بیحد من است ای دوست اما، بر درت
دیدهٔ من آرزوی خاکساری میکند
۸
آنکه پندم میدهد در عشق بهر زیستن
مرهم بیفایده بر زخم کاری میکند
۹
در نماز بتپرستی از من آموزد سجود
برهمن کو دعوی زنارداری میکند
۱۰
هجر میداند که چون من ناتوانی چون زِیَد
زان بر این دل زخمهای یادگاری میکند
نظرات