امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۷۲

۱

هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد

تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد

۲

رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد

عاقبت روزی همان خونش گرفتار آورد

۳

دوستان، من کی هوس دارم به نالیدن، ولی

درد چون در سینه باشد، ناله زار آورد

۴

آرزومندان به آب دیده معذورند، از آنک

فرقت روی عزیزان گریه بسیار آورد

۵

بو که بزیم باد را گویید تا بهر خورش

پاره ای خاک از برای جان افگار آورد

۶

صد گله دارم، ولی آن رو چو آید در نظر

کیست کان ساعت زبانم را به گفتار آورد؟

۷

غمزه خونریز تو مر زاهد صد ساله را

موی پیشانی گرفته سوی خمار آورد

۸

شب ز می توبه کنم از بیم ناز شاهدان

بامدادم روی ساقی باز در کار آورد

۹

زین دل خودکام کار من به رسوایی کشید

خسروا، فرمان دل بردن همین بار آورد

تصاویر و صوت

نظرات