امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۷۹

۱

فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان بود

خرم آن جانی که پیش نیکوان قربان بود

۲

چون نگوید نازنین من مبارک باد عید

جان شکر ریزی کند، دیده گلاب افشان بود

۳

بذله گوی و عشوه ساز و شوخ چشم و غمزه زن

خوبرویی کاین چنین باشد بلای جان بود

۴

آب چشمم روز عید از آستانش بازداشت

باز دارد از صلا عیدی که در باران بود

۵

جان دهد، جانا، دهانت هر که را شربت دهد

اینچنین شربت نباشد، چشمه حیوان بود

۶

بهر شادی صورت میمون تو هر روز نیست

عید تا سالی، چه غم باشد، اگر قربان بود

۷

رو به گاه تیغ راندن سوی قربانی مدار

تا مگر جان دادن آن بیچاره را آسان بود

۸

دوستان از صحبت ما، گر چه آزاد آمدند

تا زید خسرو، غلام و بنده ایشان بود

تصاویر و صوت

نظرات