
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۸۲
۱
تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان زاده شد
کافت اندر سینه و اندیشه در جان زاده شد
۲
از شب حامل چه زاید، جز پریشانی به عمر
هندوی شب حامل و زلف پریشان زاده شد
۳
دی شبش گفتم، فلانی، زیر لب گفتا، که مرگ
طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد
۴
مه غلام اوست، ار در پیش یوسف سجده کرد
او به دهلی زاد، اگر یوسف به کنعان زاده شد
۵
ماه من از آب چشم و گریه سوزان بترس
کز تنور پیرزن سیلاب طوفان زاده شد
۶
مردم چشمم برون افتاد ز گریه ز پوست
راست چون طفلی که خون آلود و گریان زاده شد
۷
دل از آن خوناب تن هر لحظه می گوید غمی
چون کند بیچاره خسرو کز پی آن زاده شد
نظرات
محمد عمادی