
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۸۵
۱
گر نمی بینم دمی در روی او غم می کشد
ور کسی پهلوی او می بینم آن هم می کشد
۲
من به عشق یک نظر می میرم واو با کسان
چون زید مسکین گرفتاری کش این غم می کشد
۳
من ز محرم حیله می پرسم کز این غم چون زیم
وین خود از کشتن بتر کز طعنه محرم می کشد
۴
می کشد از چشم و خوشتر آنکه می گوید که خلق
خود همی میرند، کس را چشم پرنم می کشد؟
۵
ای دل خسته، چه جویی، مرهم از شیرین لبی؟
کو به شوخی دردمندان را به مرهم می کشد
۶
چند پوشم گریه را تا کس نداند راز من؟
بیشتر هر جا مرا این چشم پرنم می کشد
۷
زلف را زین گونه، جانا، هم مده رشته دراز
کو هزاران بسته را در زیر هر خم می کشد
۸
از کرشمه خلق را تا می توانی می کشی
ور کسی از تو رها شد زلف در هم می کشد
۹
خسروا، کی غم خورد، گر تو بمیری در غمش
آنکه صد همچون تو عاشق را به یک دم می کشد
تصاویر و صوت

نظرات