امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۹۶

۱

تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبان شد

تو به ره خرام کردی، همه چشمها روان شد

۲

تو درون جان و گویی که دگر که است یا رب؟

دگری چگونه گنجد به تنی که جان گران شد

۳

به رهی که دی گذشتی همه کس به نرخ سرمه

بخرید خاک پایت دل و دیده رایگان شد

۴

چه کشش دراز داری سر زلف ناتوان را؟

که بدان کمند دلکش دل عالمی به جان شد

۵

چو مراست نیم جانی به وفات، کاین محقر

دهم از برای یاری که به از هزار جان شد

۶

رخ تو بس است سودم به فدای تار مویت

دل و جان و عقل و هوشم که ز دولت زیان شد

۷

ز غمت چنین که مردم، چه کنم، گرم بخواهی

که عزیز در دل کس به ستم نمی توان شد

۸

صفت کمال حسنت چو منی چگونه گوید؟

که هزار همچو خسرو ز رخ تو بی زبان شد

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۵۳

نظرات