
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۱۰
۱
خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند
به جز از خون جگر شربت دیگر ندهند
۲
ای خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر
تیغ بر دست رقیبان ستمگر ندهند
۳
در نگیرد به بتان گریه گرم و دم سرد
کاین درختان به چنین آب و هوا بر ندهند
۴
عاشقان در نظر دوست چو جان افشانند
چه متاعی ست دو عالم که صلا در ندهند!
۵
ماه و خور چون تو نه اند، ای دل و جان منزل تو
کان ولایت که تو داری به مه و خور ندهند
۶
غمزه را کار مفرمای به شهر اسلام
که مسلمانان شمشیر به کافر ندهند
۷
ما به خون خوردن و او بادگران چتوان کرد
چشمه روزی خضر شد به سکندر ندهند
۸
ای صبا، زان سر کو منتظران را گردی!
تا بدین دیده دگر زحمت آن در ندهند
۹
به نظر بس کن و ذکر لب و دندان بگذار
زانکه خسرو به گدایی در و گوهر ندهند
تصاویر و صوت

نظرات