
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۱۶
۱
هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کند
بر دل زیرک و بر جان خردمند کند
۲
زلف ازان می برد آن شوخ که شبهای غمم
گر شود کوته، از آنجا همه پیوند کند
۳
آن خیال است که آیینه نماید چو تویی
آینه ماه شما را به که مانند کند؟
۴
نیم شب ز آتش دل روز کنم در تو، ولی
دل چه داند که چنین روز شبی چند کند؟
۵
گیسوی پر گرهت رشته بت را ماند
که دل گرم من سوخته را بند کند
۶
چون وفا نیست ترا، خسرو مسکین چه کند؟
دل ضرورت به جفاهای تو خرسند کند
تصاویر و صوت

نظرات
کاظم ایاصوفی