امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۷۲۵

۱

چه کند دل که جفای تو تحمل کند

که اگر جان طلبی، بنده تامل نکند

۲

واجب است ار دهن غنچه بدوزند به خار

تا در ایام جمالت سخن گل نکند

۳

هر که را چشم به رخسار گلی سرخ شده است

شاید ار عیب سیه رویی بلبل نکند

۴

کوه غم گشتم و آن می کشم از هر مویت

که سر مویی از ان گونه تحمل نکند

۵

دم به دم سوخت اسیری که شکیبا نبود

در به در گشت اسیری که توکل نکند

۶

زین دم سرد حذر تا نکند آن بر تو

که دم باد خزان با گل و سنبل نکند

۷

نگذرد خیل خیال تو به چشم من، اگر

دیده بر آب ز سنگین تن من پل نکند

۸

کار خسرو بشد از دست، تو دانی، گفتم

تا خیال تو درین کار تغافل نکند

تصاویر و صوت

نظرات