امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۷۴۶

۱

هرکسی روز وداع از پی محمل می‌شد

تو مپندار که آن دلبرم از دل می‌شد

۲

هیچ منزل نشود قافله از آب جدا

زان که پیش از همه سیلاب به منزل می‌شد

۳

گفتم، از محمل آن جان جهان برگردم

پایم از خون دل سوخته در گل می‌شد

۴

ساربان خیمه به صحرا زد و اینم عجب است

که قیامت نشد آن روز که محمل می‌شد

۵

راستی هر که در آن شکل و شمایل می‌دید

همچو من فتنه در آن شکل و شمایل می‌شد

۶

پند عاقل نکند سود که در بند فراق

دل دیوانه ندیدیم که عاقل می‌شد

۷

بگذر از خویش که بی‌طبع مسالک، خسرو

هیچ سالک نشنیدیم که واصل می‌شد

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۰

نظرات