امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۷۵۱

۱

هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد

گشت باغی و نشاط لب جویی دارد

۲

کس نپرسد که کجایم من بی خانه و جای؟

هر خسی خاکی و هر سگ سر کویی دارد

۳

دوست دارم خم گیسوی نکورویان را

وان کسی را که دلی در خم مویی دارد

۴

کاشکی خاک شوم من به زمینی کانجا

ترک من گاه سواری تگ و پویی دارد

۵

تا درونی نبود، محرم شوقی نشود

سوزش عود از آن است که بویی دارد

۶

گر سرم دولت چوگانش نیرزد، باری

لذتی دارم از آن حال که گویی دارد

۷

هان و هان تا نکند عمر به بستان ضایع

هر که در خانه تماشای نکویی دارد

۸

عاشقان باده به جز کأس ملامت نخورند

کار مجنون است که سنگی و سبویی دارد

۹

یارب این مذهب خورشید پرستی ز چه خاست؟

مگر آن است که چون روی تو رویی دارد

۱۰

خسرو ار جان به غمت داد، ترا بادا عیش

چون تویی را چه غم، ار جان چو اویی دارد؟

تصاویر و صوت

نظرات