
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۵۲
۱
چشم گردنده او با همه کس می گردد
چون رسد دور به من، خود به هوس می گردد
۲
زلف کژباز تو بابنده به صد بوالعجبی
پیش می آید هر لحظه و پس می گردد
۳
از پی آنکه بگیرد سگ شبگرد مرا
فتنه اندر سر زلف چو عسس می گردد
۴
جان که پیرامن خال سیهت می بیند
عنکبوتی ست که بر گرد مگس می گردد
۵
شام تا صبح خیال تو بگردد در چشم
کس نگوید که درین خانه چه کس می گردد؟
۶
دم نقد از لب تو باد به دست است مرا
کز نفس می زید و نیم نفس می گردد
۷
خسروا، چون تو گلی را چه کند، آنکه بر غم
همه چون باد به دنباله خس می گردد
تصاویر و صوت


نظرات