
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۶
۱
رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما را
عشق آمد و برآورد از سینه دود ما را
۲
تاراج خوبرویی در ملک جان در آمد
آن دل که بود وقتی گویی نبود ما را
۳
پاسنگ خویش بودم در گوشه صبوری
بادی ز سویت آمد اندر ربود ما را
۴
هر روز در شب غم خوش می کند سرایم
آن دیدنی که اول خوش می نمود ما را
۵
از خاک هستی ما گرد عدم برآمد
ای کاشکی نبودی ننگ وجود ما را
۶
ممکن نگشت توبه ما را ز روی خوبان
گیتی به محنت و غم چند آزمود ما را
۷
امروز کو که بیند سر مست و بت پرستم
آن کو به نیکنامی دی می ستود ما را
۸
تیغی ز درد باید محنت زدای عاشق
کز صیقل محبت نتوان زدود ما را
۹
خسرو چو نیست زآنهاکز تو برد به کشتن
این پندهای رسمی دادن چه سود ما را
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا