
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۶۶
۱
دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد
ناله من همه کو را شغب و زاری داد
۲
چشم دارم که به خواب اجلم خسپاند
خاک کویت که مرا سرمه بیداری داد
۳
مست بگذشتی و شد بیخودیم رهزن عشق
تا که همراه شد و بخت کرا یاری داد
۴
همه شب خلق در آسایش و من در فریاد
روز بد بین که دلم را چه گرفتاری داد؟
۵
یارب، از خون منش هیچ نگیری دامن
گر چه در کشتن من داد جفا کاری داد
۶
عقل کو بر سر من کار نمایی کردی
کارم افتاد، چو بر جان خط بیزاری داد
۷
همه در بار تو بستند دل و خسرو بین
داد عقل و دل و دین، نیز به سر باری داد
نظرات