
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۸۳
۱
بزم ما را یک دو خواب آلوده اند
مست و خوش، گویی شراب آلوده اند
۲
سایه پروردند وز خط سیاه
سایه را بر آفتاب آلوده اند
۳
جامه بر اندام شان گویی ز لطف
برگ گل را از گلاب آلوده اند
۴
می میان شیشه صافی نگر
آتشی گویی به آب آلوده اند
۵
می نبیند سوی ما ساقی، ازانک
چشمهایش مست و خواب آلوده اند
۶
آب شو، ای چشمه خون، کز شراب
دست آن مست خراب آلوده اند
۷
یارب آن سرخی لبش را از می است
یا خودش از خون ناب آلوده اند
۸
بس به اشک آلوده شخصم، گوئیا
سیخی از آب کباب آلوده اند
۹
هست خسرو را سؤالی زان دهن
کز پیش راه جواب آلوده اند
نظرات