
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۹۶
۱
گل ز روی تو فرو می ریزد
مشک در زلف تو می آویزد
۲
از پی دیدن روی چو گلت
باد صد نقش همی انگیزد
۳
هر که آن خط مسلسل بیند
خاک بر خط دبیران ریزد
۴
چون سحر بوی تو آید به چمن
باد صبح از سر گل برخیزد
۵
دست شستم ز دل خون گشته
زانکه با زلف تو می آمیزد
۶
چشم بیمار تو از خون دلم
می خورد باده نمی پرهیزد
۷
سر نهاده ست چو خسرو به غمت
سر نهد، گر ز غمت بگریزد
تصاویر و صوت

نظرات