امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۷۹۷

۱

دلم از بخت گهی شاد نبود

جانم از بند غم آزاد نبود

۲

یک دم از عمر گرامی نگذشت

کان همه ضایع و بر باد نبود

۳

گر ببینی دل ویران مرا

گوییا هیچ گه آباد نبود

۴

کافری رخت دلم غارت کرد

شهر اسلام و سر داد نبود

۵

شب همی دانم کاو آمد و بس

بیش از خویشتنم یاد نبود

۶

خانه گلشن شده بی منت باغ

سرو بود، ار گل و شمشاد نبود

۷

هر چه می خواست همی کرد طبیب

ناتوان را سر فریاد نبود

۸

ناگه آهوی من از دام بجست

زانکه اندازه صیاد نبود

۹

خسرو از تلخی شیرین دهنان

آنچنان است که فرهاد نبود

تصاویر و صوت

نظرات