
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۹۹
۱
زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد
دین قلندر گرفت، خانه یغما نهاد
۲
دل که به تسبیح داشت در خم زنار بست
سر که به محراب بود پیش چلیپا نهاد
۳
گفت صنم، «زان ماست، هر که همه تر کند»
داشت کهن خرقه ای، در خم صهبا نهاد
۴
پایه آن آفتاب هست بغایت بلند
کس نرسیدش جز آنک بر دو جهان پا نهاد
۵
محو خرد کرد عشق، در طلب جان نشست
دست چراغم بکشت، دست به یغما نهاد
۶
ذوق می لعل گون پیر خرد در نیافت
لذت طفلانش نام پسته و خرما نهاد
۷
راند به دلها سمند، نعل در آتش فگند
تافته چون برکشید، بر جگر ما نهاد
۸
کرد تقاضای جان، دید کباب جگر
پیش سگان درش مزد کف پا نهاد
۹
سیل غمش در رسید، آب ز سر در گذشت
صبر و خرد حمله کرد، رخت به صحرا نهاد
۱۰
سر ز درش برده بود خسرو مسکین که عشق
موی کشانش ببرد، باز همان جا نهاد
تصاویر و صوت

نظرات