
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۸۰۲
۱
نیست به دست امید بخت مرا آن کمند
کافتدش از هیچ رو صید مرادی به بند
۲
دعوی عیاریم رفت به کویش فرود
ز آنکه سرم پست شد کنگر قصرش بلند
۳
بی سر و پا می دویم تا به کجا سر نهیم
بارگی شاه شد گردن ما در کمند
۴
تنگ میا زآه من، چشم بدان از تو دور
نیست رخ خوب را چاره ز دود سپند
۵
در ره جولانت چون دیده ما خاک شد
دیده بسی در رهست دور ترک ران سمند
۶
هستم ازان گفت تلخ در سکرات فنا
از دمت آخر دمی چاشنیی ده ز قند
۷
ای که به بازار حسن قیمت خوبان کنی
پیش زلیخا مگوی «یوسفی آنجا به چند؟»
۸
سوخته از پند خلق سوخته تر می شود
کاتش عشق است تیز باد وزان است پند
۹
خسرو اگر عاشقی بیم ز کشتن مدار
پیش رخ نیکوان جان نبود ارجمند
نظرات