
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۸۲۵
۱
گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند
آویخته دل من در تار مو نماند
۲
حیران نماند، نی نی آنکو بدید رویش
در کار خویش ماند، حیران درو نماند
۳
بردار پرده، جانا، بنما حقیقت جان
تا خلق بی بصیرت در گفتگو نماند
۴
زان رخ مناز چندین، دانی که در جوانی
نیکو بود همه کس، لیکن نکو نماند
۵
بس کن دمی ز غوغا، ور سوز فتنه خواهی
از آفت و بلایی چشمت فرو نماند
۶
چون می کشی، رها کن تا پای تو ببوسم
باری به سینه من این آرزو نماند
۷
رشک آیدم که بوسد هر کس نشان پایت
مخرام تا نشانت بر خاک کو نماند
۸
دل چیست؟مرده چوبی، چون سوز عشق نبود
گل چیست؟ کاه برگی، چون رنگ و بو نماند
۹
در مجلس وصالت دریا کشند مستان
چون وقت خسرو آید، می در سبو نماند
تصاویر و صوت

نظرات