امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۲۹

۱

زلفت که هر خم از وی در شانه می نگنجد

دلها که او فشاند در خانه می نگنجد

۲

دلها چنان که دانی خون کن که من خموشم

در کار آشنایان بیگانه می نگنجد

۳

گر می کشیم خودکش، بر غمزه بار مفگن

در بخشش کریمان پروانه می نگنجد

۴

مقصود دل ز خوبان معنی بود نه صورت

در دل شراب گنجد، پیمانه می نگنجد

۵

افسرده وصل جوید در دل نه داغ هجران

بر می مگس نشیند، پروانه می نگنجد

۶

در جمع بت پرستان سرباز عشق باید

کاندر صف عروسان مردانه می نگنجد

۷

زین نازکان رعنا، خسرو، گریز زیرا

در کوی شیشه کاران دیوانه می نگنجد

تصاویر و صوت

نظرات