امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۳۳

۱

دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود

من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود

۲

می رفت آن سوار و بر او بود چشم من

می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود

۳

سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت

این یار خانه سوخته را اینقدر نبود

۴

دیوانه کرد عاشقی و بیدلی مرا

یارب، دلم که برد، کجا شد، مگر نبود؟

۵

خوش بوده ام که با تو نگاهی نداشتم

باری ز آب دیده ام این درد سر نبود

۶

دوش آمدی و معذرتی گر نکردمت

معذور دار از آنک ز خویشم خبر نبود

۷

بر من ز روزگار بسی فتنه می گذشت

چشمت بلا شد، ارنه به جانم خطر نبود

۸

پیوسته روز غمزدگان تیره بود، لیک

از روزگار تیره من تیره تر نبود

۹

خسرو ز بهر عشق گذشته چه غم خوری؟

چون رفت، گومباش، اگر بود و گر نبود

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۹۸

نظرات

user_image
مسعود فروزنده
۱۴۰۰/۱۰/۱۳ - ۱۴:۲۶:۰۳
اگر بود و گر نبود صحیح است "ور" را در چند متن دیده ام که نمی توان به صحت ان اطمینان داشت