امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۴۰

۱

یاران که زخم تیر بلایت چشیده‌اند

با جان پاره از همه عالم رمیده‌اند

۲

بس زاهدان شهر کز آن چشم پرخمار

سبحه گسسته‌اند و مصلا دریده‌اند

۳

ترسندگان به جور دلت یار نیستند

مرغان دشت دان که به سنگی خمیده‌اند

۴

بنمای شکل خود که بسی خون‌گرفتگان

جان‌ها به کف نهاده به دیدن رسیده‌اند

۵

تردامنان کسان شده‌اند از تو کز صفا

دامن ز سلسبیل و ز کوثر کشیده‌اند

۶

جاروب آستان تو معزول شد ز کار

زان جعدها که بر سر کویت بریده‌اند

۷

آنان که عاشقان ترا طعنه می‌زنند

معذور دارشان که رخت را ندیده‌اند

۸

یابند زین پس از غزل خسرو اهل دل

سوزی که در فسانه مجنون شنیده‌اند

تصاویر و صوت

نظرات