
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۸۵۵
۱
دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود؟
این خون گرفته باز دران کوچه می رود؟
۲
چون رفت از من آن دل نادان، رو، ای صبا
امشب بران غریب ببین گو چه می رود؟
۳
گلگشت باغ می کند امروز سرو من
بنگر که باز بر گل خوشبو چه می رود؟
۴
آخر گهی نگشت صبا نزد کوی او
چندین به سوی لاله خودرو چه می رود؟
۵
جان می رود ز من، چو گره می زند به زلف
مردن مراست از گره او چه می رود؟
۶
زین سو نشسته منتظرش طالبان خون
آن شوخ برشکسته بر آن سو چه می رود؟
۷
جان جهانی از رخ او کشته شد، هنوز
دیوانه خلق دیدن آن رو چه می رود؟
۸
سر سبز شد لبش، اگر آب حیات نیست
این خضر باز بر لب آن جو چه می رود؟
۹
از بهر خویش خسرو بیچاره خون گریست
بر روی او ببین که ازان رو چه می رود
تصاویر و صوت

نظرات