امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۷۱

۱

کاری ست در سرم که به سامان نمی شود

دردی ست در دلم که به درمان نمی شود

۲

می کن به ناز خنده که دیوانه تر شوم

دیوانگی من چو به پایان نمی شود

۳

رخسار می نمایی که خوش لذتی ست، آنک

جان کندنت ز دیدنت آسان نمی شود

۴

جانم فدای نرگس او باد هر زمان

خون می کند هزار و پشیمان نمی شود

۵

دل را ز عشق چند ملامت کنم که هیچ

این کافر قدیم مسلمان نمی شود

۶

آن کس که گشت عاشق و بیدل ز دست تو

گویی نه عاشق است که بی جان نمی شود

۷

خسرو که هست سوخته و خام سوز عشق

آتش زنش که پخته و بریان نمی شود

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۱۱

نظرات