
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۸۹۰
۱
به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید
نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید
۲
نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا
چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید
۳
چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون
هزار آه که داد از دل سیاه برآید
۴
فتاد در زنخ او، دلا، بمیر که زلفش
نه رشته ایست کز او غرقه ای ز چاه برآید
۵
ز روی خوب مراد تو می دهند، ولیکن
هزار توبه کجا پیش این گناه برآید؟
۶
شبی پگاه ترک سر ز خواب ناز برآور
که آفتاب نیارد که صبحگاه برآید
۷
چنین که اختر خسرو به زیر خاک فرو شد
مگر ز دولت شاه جهان پناه برآید
نظرات