امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۹۵

۱

کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد

ز بهر بند کشی چشم فتنه جوی تو آرد

۲

هزار کوه غم از دل به یک نظر برباید

هر آن نسیم که بوی مرا ز کوی تو آرد

۳

ز باد خسته شوم چون به گرد روی تو گردد

ولی ز لطف صبا شاکرم که بوی تو آرد

۴

کجا گریز کنم از تو هر طرف که گریزم

خیال زلف توام موکشان به سوی تو آرد

۵

شوم به راه تو خاک و در این غمم که نباشد

صبا غبار غم آلود من به کوی تو آرد

۶

به هر رهی که خرامی به یک نظاره رویت

به صد هزار دل فارغ آرزوی تو آرد

۷

مرا کرشمه و نازی که نرگس تو نماید

دلیل کشتن مردم برای خوی تو آرد

۸

گریستم ز تو خونها بسی و با تو نگفتم

چگونه دوست ازین ماجرا به روی تو آرد

۹

صفت چرا نکند خسروت که سنگ و زمین را

جمال تو برباید، به گفتگوی تو آرد

تصاویر و صوت

نظرات