امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۹۰۲

۱

نماز شام که آن مه مرا جمال نمود

ز نقش ابرو دیوانه را هلال نمود

۲

ز بس که روز و شبم در خیال اینم کشت

که شب گذشت به پیش و مرا خیال نمود

۳

ندانمش ز کجا پرسش دلم می کرد

دوید گریه خونین ز چشم و حال نمود

۴

دلم ببرد، گرفتم که دزد دل بنما

به ناز خنده دزدیده کرد و خال نمود

۵

ز حال گم شدگان درش خبر جستم

به خاک ره خس و خاشاک پایمال نمود

۶

رقیب گفت که یاد تو می کند گه گاه

مرا ز بخت بد خویشتن محال نمود

۷

ترا به خواب تنعم چه آگهی زان شب؟

که در فراق تو خاطر هزار سال نمود

۸

نوید تیغ سیاست ز چون تو سلطانی

سعادتی ست که درویش راجمال نمود

۹

نظاره تو زد آتش به جان خسرو، از آنک

ز دور تشنه تفتیده را زلال نمود

تصاویر و صوت

نظرات