
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۹۱۷
۱
بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟
مرا یک آمدنت به که ده بهار آید
۲
اگر دو اسپه دواند به گرد تو نرسد
گل پیاده که او بر صبا سوار آید
۳
خیال روی تو از دیده می رود بیرون
اگرنه از مژه پایش به نوک خار آید
۴
مرا چو موی سرت ساخت چشم جادویت
که موی سر ز پی جادویی به کار آید
۵
هزار کشته به فتراک گیسو آویزان
همی رود چو سواری که از شکار آید
۶
غم تو بار گران است، لیک چون از تست
دلم گران نشود، گر هزار بار آید
۷
تویی مراد دل و کی بود ز آمدنت
مراد خسرو بیچاره در کنار آید؟
تصاویر و صوت

نظرات