
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۹۲۸
۱
به راه عشق سلامت چگونه در گنجد؟
زهی محال که در شوق خواب و خور گنجد
۲
چو تیر غمزه گشاید رفیق تیرانداز
نه دوستی بود ار در میان سر گنجد
۳
چو ما در آرزوی آستانش خاک شویم
غبار کیست که در زلف آن پسر گنجد؟
۴
سخن همان قدری گو که من توانم زیست
نمک همان قدری زن که در جگر گنجد
۵
به دیده تو که با خویش کرده بدخویی
نه مردمی بود ار مردم دگر گنجد
۶
همان بضاعت عشقت بیار و بر دل نه
که درد و غم به دل تنگ بیشتر گنجد
۷
به چشم تنگ تو چندین که ناز رعناییست
چه خوش بود که اگر شرم اینقدر گنجد
۸
مپوش روی ز خسرو که تا ذخیره حشر
رخت بینم چندان که در نظر گنجد
نظرات