امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۹۳۳

۱

اگر نسیم صبا زلف او برافشاند

هزار جان مقید ز بند برهاند

۲

منش ببینم و از دور رخ نهم بر خاک

مرا ببیند و از دور رخ بگرداند

۳

قد خمیده خود را همی کنم سجده

ازان جهت که به ابروی دوست می ماند

۴

اگر مراد تو جان است، کار جان سهل است

چه حاجت است که چشمت به زور بستاند؟

۵

بساز چاره بیچارگان خود امروز

که کار وعده فردا کسی نمی داند

۶

ز روی دوست صبوری نمی توانم کرد

چرا که تشنه صبوری ز آب نتواند

۷

کنون که کار من خسته از دوا بگذشت

بگو طبیب مرا تا قدم نرنجاند

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۳۴

نظرات