امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۹۷۹

۱

مدتی شد که یار می ناید

وان بت گلعذار می ناید

۲

جان خود را شکار او کردم

رغبتش بر شکار می ناید

۳

می شمارند بس که یارانش

بنده خود در شمار می ناید

۴

تا برآورد گرد از دلها

زو دلی بی غبار می ناید

۵

روزگاری که پیشم آمد ازو

پیش او روزگار می ناید

۶

آرزویم کنار او چه شود؟

کارزو در کنار می ناید

۷

دل من کز قرار خویش برفت

دیر شب برقرار می ناید

۸

مکن، ای دوست، ذکر صبر به عشق

که مرا استوار می ناید

۹

خسروا، گرد عشق می گردی

مگرت جان به کار می ناید

تصاویر و صوت

نظرات