امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۹۸۷

۱

دیده در خون سزای می بیند

کان خط مشکسای می بیند

۲

می رود مست و می بمیرد خلق

کان رخ جانفزای می بیند

۳

پای بر دیده می نهد وز شرم

دیده بر پشت پای می بیند

۴

گر چه فریاد می کند، سلطان

کی به سوی گدای می بیند

۵

کور بادا رقیب کت هر روز

در میان سرای می بیند

۶

می کند بر دلم کرشمه بسی

ناز را نیز جای می بیند

۷

جور رویت به هر که می گویم

روی آن دلربای می بیند

۸

دل که نشنید پند و عاشق شد

اینک اینک سزای می بیند

۹

دیده من چهاست، اینکه دلم

از چو تو خودنمای می بیند

۱۰

از جفا سوی من نمی بینی

مکن آخر خدای می بیند

تصاویر و صوت

نظرات