
امیرخسرو دهلوی
بخش ۲۲ - جوی کندن فرهاد به دستور شیرین در کوه بیستون
۱
برون آمد چو صبح عالم افروز
بسان جوی شیر از چشمهٔ روز
۲
به کوه انداختن فرزانه فرهاد
به کوه سنگ شد چون کوه پولاد
۳
دل خارا به نیروئی همی کند
که در هر ضربتی جوئی همی کند
۴
چو بر کارش فتادی چشم یارش
یکی را ده شدی نیروی کارش
۵
به نظاره شدی گه گه پریروی
نشستی یک زمانی بر لب جوی
۶
چو دیدی دستگاه کوه کن را
گزیدی پشت دست خویشتن را
۷
امیدش را به وعده بند کردی
بدان وعده دلش خرسند کردی
نظرات