
امیرخسرو دهلوی
بخش ۲۳ - آواره شدن فرهاد از عشق شیرین
۱
چو شیرین که گهی پیشش رسیدی
نمک بودی که بر ریشش رسیدی
۲
چو مرغی تشنه کابی بینداز دام
نه آن یابد نه بی آن گیرد آرام
۳
سپهر افسون غم در وی دمیدی
دلش از هوش و هوش از وی رمیدی
۴
شدی از دست چون شوریده کاران
به ماندی بی خبر چون سایه داران
۵
سحر تا شام خارا سوختی زاه
میان خار غلطیدی شبانگاه
۶
گهی در آرزوی چشم دلبند
زدی بر چشم آهو بوسهای چند
۷
گهی در گوشه با مرغان نشستی
ز وحشت دل بدیشان باز بستی
نظرات