امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن

۱

چون بر سر چرخ لاجوردی

خورشید نهاد رو به زردی

۲

معشوقهٔ آفتاب پایه

برداشت ز فرق دوست سایه

۳

بر عزم شدن ز جای بر خاست

عذری به هزار لطف درخواست

۴

او در سخن و رفیق خاموش

تا پاک دلش ببرده از هوش

۵

حیرت زده مهر بر دهانش

تب لرزه گرفته استخوانش

۶

دانست مسافر خردمند

کو را چه شکنجه شد زبان بند

۷

اندیشهٔ او خطاب پنداشت

خاموشی او جواب پنداشت

۸

لختی کف پای پر ز خارش

بوسید و گرفت در کنارش

۹

پس محمل ناقه جست در بست

بگشاد عقال و تنگ بر بست

۱۰

شد بر شتر و زمام بسپرد

شاهین برسید و کبک را برد

۱۱

می‌رفت و دو چشم خون فشان‌تر

خونابهٔ چشم زو روان‌تر

۱۲

چون ماه به برج خویشتن شد

وان سرو رونده در چمن شد

۱۳

در گوشهٔ غم نشست مهجور

تن از دل و دل ز خرمی دور

۱۴

با شب ز رفیق راز می‌گفت

نامش می‌گفت و باز می‌گفت

۱۵

چون خسته شد از دل‌ِ سیه‌روز

گفت این غزل از درون‌ِ پُر‌سوز

تصاویر و صوت

نظرات