امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بخش ۱ - از مناجاتها

۱

ای دو جهان ذرّهٔ از راه تو

هیچتراز هیچ به درگاه تو

۲

پشت فلک طوق سجود از تو یافت

شام عدم صبح وجود از تو یافت

۳

یافته از درگه تو فتح باب

بارگه اِنَّ اِلینا اِیاب

۴

هست کن هر چه بعالم توئی

وانکه همه نیست کند هم توئی

۵

چون ز فنا نیست شود هستیم

جام رضا بخش از آن مستیم

۶

من که بُوَم خاک زبون آمده

صورتی از نیست برون آمده

۷

تا کنم از هستی خود با تو یاد

کز خود هستیّ خود شرم باد

۸

گر تو ز موجود نباشد بزیست

آدمی فانی و معدوم کیست

۹

چون سر دعوی کشد آن کس زهست

کو ز قفای دو عدم گشت پست

۱۰

هستی مطلق که درو حق تُراست

آن ز تو گوئیم که مطلق تُراست

۱۱

فکرت ما را سوی تو راه نیست

جز تو کس از سِرّ تو آگاه نیست

۱۲

در تو زبان را که تواند نهاد

های هُویّت که تواند گشاد

۱۳

راز تو بر بیخبران بسته در

باخبران نیز ز تو بیخبر

۱۴

وصف تو ز اندازه دانش فزون

کار تو ز اندیشه مردم برون

۱۵

هیچ کس از پیچ کمندت نجست

حبل قضای تو که یارد گسست

۱۶

حکم ترا در خم این نُه زره

رشته درازست گره بر گره

۱۷

زین همه دندان کواکب به گاز

یک گرهش را نگشادند باز

۱۸

گر همه عالم بهم آیند تنگ

به نشود پای یکی مور لنگ

۱۹

جمله جهان عاجز یک پای مور

وای که بر قادر عالم چه زور

۲۰

به که ز بیچارگی جان خویش

معترف آئیم به نقصان خویش

۲۱

بر درت ای مایه ده زندگی

پیشه ما چیست به جز بندگی

۲۲

سوی تو نی دعوی طاعت بریم

عاجزی خود به شفاعت بریم

۲۳

ای به نوازش در خود کرده باز

از من و از طاعت من بی‌نیاز

۲۴

نفس مرا کوست سزای گداخت

گر ننوازی که تواند نواخت

۲۵

گم شدگانیم در این تنگنای

ره تو نمائی که توئی رهنمای

۲۶

راه چو در پرده کارم دهی

باز کن آن پرده که بارم دهی

۲۷

گرچه بزنجیر دَرَک در خورم

طوق ده از سلسله کوثرم

۲۸

ده به صراطم قدمی مستقیم

تا ز پُل آن سوی گرایم سلیم

۲۹

در ره اسلام دلی بخش نرم

دیده از آن نرم ترم ده ز شرم

۳۰

بینش من تیره شد از کار خویش

سرمه سپیدم ده از انوار خویش

۳۱

دیو بس انبوه و پریشان تنم

بدرقه ده که بر ایشان زنم

۳۲

زین دل آلوده که خون منست

مزبله دیو درون منست

۳۳

در ره خویشم روشی بخش تیز

تا کنم از خویش بسویت گریز

۳۴

زین دم غفلت که درونم گرفت

نفس زبونگیر زبونم گرفت

۳۵

قوت شیرینم چنان ده به چنگ

که آهوی من باز رهد زین پلنگ

۳۶

آنچه بود مصلحت کار من

دور مدار از من و کردار من

۳۷

تا ندهد فضل تو باران فراخ

کِشتهٔ کس برندهد نیم شاخ

۳۸

تخم عمل ده که بکارش برم

ابر کرم بخش کزان بر خورم

۳۹

گوشم از ان ابر پر آوازه کن

گلشن امید مرا تازه کن

۴۰

آن عملم بخش که بی گفتنی

پیش تو ارزد به پذیرفتنی

۴۱

چون بحساب عمل افتد شمار

حکم به دستور عنایت سپار

۴۲

حرف سیاهم که وبال منست

سلسله گردن حال منست

۴۳

از رقم عفو دلم شاد کن

خطّ امانم ده و آزاد کن

تصاویر و صوت

خمسه امیرخسرو دهلوی (شیرین و خسرو، مطلع الانوار، هشت بهشت، مجنون و لیلی، آئینه اسکندری) از روی نسخه‌های چاپ انستیتوی خاورشناسی شوروی - امیرخسرو دهلوی - تصویر ۱۸

نظرات

user_image
حامد
۱۳۸۹/۰۵/۱۰ - ۱۲:۲۲:۱۹
ای دو جهان ذرّۀ از راه توهیچتراز هیچ به درگاه توپشت فلک طوق سجود از تو یافتشام عدم صبح وجود از تو یافتیافته از درگه تو فتح باببارگه اِنَّ اِلینا اِیابهست کن هر چه بعالم توئیوانکه همه نیست کند هم توئیچون ز فنا نیست شود هستیم جام رضا بخش از آن مستیممن که بُوَم خاک زبون آمدهصورتی از نیست برون آمدهتا کنم از هستی خود با تو یادکز خود هستیّ خود شرم بادگر تو ز موجود نباشد بزیست آدمی فانی و معدوم کیستچون سر دعوی کشد آن کس زهستکو ز قفای دو عدم گشت پستهستی مطلق که درو حق تُراستآن ز تو گوئیم که مطلق تُراستفکرت ما را سوی تو راه نیستجز تو کس از سِرّ تو آگاه نیستدر تو زبان را که تواند نهادهای هُویّت که تواند گشادراز تو بر بیخبران بسته درباخبران نیز ز تو بیخبروصف تو ز اندازه دانش فزونکار تو ز اندیشه مردم برونهیچ کس از پیچ کمندت نجستحبل قضای تو که یارد گسستحکم ترا در خم این نُه زرهرشته درازست گره بر گرهزین همه دندان کواکب به گازیک گرهش را نگشادند بازگر همه عالم بهم آیند تنگبه نشود پای یکی مور لنگجمله جهان عاجز یک پای موروای که بر قادر عالم چه زوربه که ز بیچارگی جان خویشمعترف آئیم به نقصان خویشبر درت ای مایه ده زندگیپیشه ما چیست بجز بندگیسوی تو نی دعوی طاعت بریمعاجزی خود به شفاعت بریمای به نوازش در خود کرده بازاز من و از طاعت من بی‌نیازنفس مرا کوست سزای گداختگر ننوازی که تواند نواختگم شدگانیم در این تنگنایره تو نمائی که توئی رهنمایراه چو در پرده کارم دهیباز کن آن پرده که بارم دهیگرچه بزنجیر دَرَک در خورمطوق ده از سلسله کوثرمده به صراطم قدمی مستقیمتا ز پُل آن سوی گرایم سلیمدر ره اسلام دلی بخش نرمدیده از آن نرم ترم ده ز شرمبینش من تیره شد از کار خویشسرمه سپیدم ده از انوار خویشدیو بس انبوه و پریشان تنمبدرقه ده که بر ایشان زنمزین دل آلوده که خون منستمزبله دیو درون منستدر ره خویشم روشی بخش تیزتا کنم از خویش بسویت گریززین دم غفلت که درونم گرفتنفس زبونگیر زبونم گرفتقوت شیرینم چنان ده به چنگکه آهوی من باز رهد زین پلنگآنچه بود مصلحت کار مندور مدار از من و کردار منتا ندهد فضل تو باران فراخکِشتۀ کس برندهد نیم شاختخم عمل ده که بکارش برمابر کرم بخش کزان بر خورمگوشم از ان ابر پر آوازه کنگلشن امید مرا تازه کنآن عملم بخش که بی گفتنیپیش تو ارزد به پذیرفتنیچون بحساب عمل افتد شمارحکم به دستور عنایت سپارحرف سیاهم که وبال منستسلسله گردن حال منستاز رقم عفو دلم شاد کنخطّ امانم ده و آزاد کن
پاسخ: با تشکر فراوان از زحمت شمت، 33 بیت جاافتاده را اضافه کردیم.
user_image
علیرضا حسین نیا
۱۳۹۴/۰۷/۱۱ - ۰۶:۵۶:۳۳
با تشکر از سایت خوبتون به عرض میرسونم که بیت پنج تا مونده به آخر درستش این هست: کشتم از آن ابر پر آوازه کن که به اشتباه به جای کشتم، گوشم تایپ شده