وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۱۰

۱

آن روز کزان طره به رخ بست شکن را

در گردن خورشید و مه افکند رسن را

۲

گیسوی تو خود رنگی و روی تو فرنگی

کافر شده زان، برده ز دل حب وطن را

۳

باز آ ای بت من، در سر این طره چه داری؟

زان رو که به هم برزده ای چین و ختن را

۴

در زلف تو از قامت و رخ ناله ی دل هاست

چون بلبل و قمری که سبب سرو سمن را

۵

زین گونه که خیزد زلبت خنده دمادم

شکر نشنیدم که بود لعل یمن را

۶

بخرام به باغ سمن و سنبله امروز

زان پیش که سنبل دمد این برگ سمن را

۷

در باغ گذر کرد مگر سرو چمانت

کز گریه به گل برده فرو سرو چمن را

۸

مشکین سر زلفت دل مسکین «وفایی»

مشکن دگر این زلف پر از تاب و شکن را

تصاویر و صوت

نظرات