وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۱۶

۱

مرا بی تاب داری هر دم ای زلف بتاب امشب

خدارا یک دم از من ای سیه دل رو متاب امشب

۲

سرم بر سنگ و سنگم بر دل و دل خون و تن بی جان

نه جان در بر، نه جانان، چون ننالم بی حساب امشب!

۳

طبیب مهربان بیهوده زان لب صبر فرمایی

که شکر میل دارد، خسته جان دل کباب امشب

۴

چه شیرین است بر گلبرگ رویش حلقه ی گیسو

مهم را حلقه در گوش است آری آفتاب امشب

۵

چو در زلفم کشیدی، جان فدایت، غمزه کوته کن

مکش خنجر که کار خویش کردی با طناب امشب

۶

درون پر درد مژگانم، برون شیدای آن نرگس

منم آری درین میخانه آباد و خراب امشب

۷

به جان گر می دهد از خال لعلش بوسه ای بستان

که هندو بچه ارزان می فروشد شهد ناب امشب

۸

مگر در خواب بینی وصل آن یار دلارا را

به روی دلبری آشفته، دل دیگر بخواب امشب

۹

ز جا برخاست ساقی گردشی زد جام نرگس را

قیامت بر سرم آورد از ناز و عتاب امشب

۱۰

مرا زلف و رخ دلدار و چشم می پرستش بس

نخواهم عود و مجمر، بشکنم جام شراب امشب

۱۱

«وفایی» گاه رو در زلف دارد، گاه در ابرو

مسلمان بین که دارد در دو قبله اکتساب امشب

تصاویر و صوت

نظرات