وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۱۹

۱

ای رخ و زلفت شب تاریک و روز روشن است

بی شب و روز تو روز و شب فغان کار من است

۲

طرهٔ مشکین مزن بر هم دگر مشکن دلم

زان که مشکین طره ات مسکین دلم را مسکن است

۳

شمع کافوری همی گویند بی دود است و من

حیرتم از سنبل زلف و بیاض گردن است

۴

هر کجا بینم ترا در من فتد شوری دگر

نغمه ی بلبل بود آری که هر جا گلشن است

۵

آسمان ماهی ندارد، بوستان سروی چو من

ماه من مشکین کمند و سرو من سیمین تن است

۶

ناتوان و خسته ام بی خنده ی شیرین لبت

آری آن آرام جان و وان دگر جان من است

۷

آفت جان «وفایی» در سر بازار عشق

زلف مشکین و لب شیرین و چشم پر فن است

تصاویر و صوت

نظرات