وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۲۰

۱

ای فتنهٔ عالم به نگاه! این چه جمال است؟

کز وصف جمال تو زبانم همه لال است!

۲

جانا دل من سوخت ز داغ لبت، آخر:

تا کی دل من تشنه ی این آب زلال است

۳

بگذار که قربان شوم این شمع رخت را

در مذهب ما سوزش پروانه وصال است

۴

ما را هوس وصل لب و زلف تو هیهات!

عمر خضر و آب بقا، فکر محال است!

۵

این طلعت زیبای ترا مه نتوان گفت

کاین ثابت و آن سوخته ی برق زوال است

۶

«شاید به دمم فاتحه ای عین کمال است

کس ماه ندیده است که در عین کمال است»

۷

دور از تو چنان زار و نزار است «وفایی»

گویی که زمهجوری خورشید هلال است

تصاویر و صوت

نظرات