وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۳۹

۱

سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد

سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد

۲

دلم در طره از فیض رخش بر وصل لب شاد است

ز ظلمت رهبرم بر آب حیوان روشنایی کرد

۳

نکرد از کشتن من غمزه ی چشم تو تقصیری

ستمکار است آری هر که با مست آشنایی کرد

۴

هلاکم کرد یک ره با نگاه چشم بیمارش

طبیب خویش قربانم، که درمانی خدایی کرد

۵

ز تاج و تخت شاهی ننگ دارد بنگرد از کبر

«وفایی» وار یک دم هر که در کویش گدایی کرد

تصاویر و صوت

نظرات