
وفایی مهابادی
شمارهٔ ۴
۱
تاریک مکن روز مرا باز، نگارا
بر چهره مزن شانه دگر زلف دو تا را
۲
دیوانه شدم در غم بالای تو از جان
هر چند به جان دوست ندارند بلا را
۳
داد از ستم چشم تو، ای پادشه ناز!
ز اندازه به در می برد این ترک جفا را
۴
بزمی خوش و می بی غش و دلدار کریم است
ساقی تو بزن ساغر و مطرب تو سه تا را
۵
نومید ز عفو و کرم حق نشود کس
جایی که فرو شست سیه نامهٔ ما را
۶
یک قطره ز بحر کرم اوست دو عالم
با کی نبود غرقهٔ الطاف خدا را
۷
شیطان چه کند با دل هوشیار «وفایی»
سگ را به حریم حرم کعبه چه یارا؟!
نظرات