وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۴۵

۱

به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد

نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد

۲

اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی

دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد

۳

ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم

نماز عاشقان را در قیامت هم قضا باشد

۴

به جز دلبر نمی گویم غم دل با کسی زان رو

غم دل با کسی گویم که با دل آشنا باشد

۵

گرفتم قبله در دست آمد و عمری در احرامم

چه سود این سعی بی حاصل اگر دل بی صفا باشد

۶

چنین از خنجر ناز تو خون می بارد از هر سو

به عالم هر که را بینی شهید کربلا باشد

۷

به چشمان سیه بردی دل و دین «وفایی» را

ترا آهوی چین گفتم خطا نبود روا باشد

تصاویر و صوت

نظرات