وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۵۶

۱

خوشا روزی ز دنیا دربه در بم

ز جستجوی عالم بی اثر بم

۲

شبان و روز نالان در بیابان

حریف شب رو باد سحر بم

۳

نفهمد هیچ کس نام و نشانم

اگر عاقل اگر آشفته سر بم

۴

به هر مرزی دواند گرد و بادم

به هر جایی که خواهم خاک سر بم

۵

به چشم تر گذارم آستین را

گهی بی مادر و گه بی پدر بم

۶

چراغی در دلم گیرد فروغی

که از روشن دلی یار فنر بم

۷

گهی شادان، گهی خندان شب و روز

گهی نالان، گهی خونین جگر بم

۸

ز صهبایی چنان دیوانه گردم

که از غوغای محشر بی خبر بم

۹

نمی دانم چه سازم تا بسوزم

کزین بود و نبودم خود به در بم

۱۰

مگر نالان به روز آرم شبی را

به زاری دست و دامان سحر بم

۱۱

«وفایی» را نمی دانم علاجی

مگر سر تا قدم غرق نظر بم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۰۲/۰۲ - ۰۲:۵۶:۰۹
چه سروده روان خوبی