
وفایی مهابادی
شمارهٔ ۵۸
۱
هم چو شاهین به هوس بال و پری بگشادم
در سر سیر و تماشا سر خود بنهادم
۲
ز آشیان شهپر سیاره کشی کردم راست
یک نظر جلوه کنان بر سر چرخ استادم
۳
پس آینه چو طوطی به شکر بالیدم
غافل از دست خط و درس و خط استادم
۴
سایه سرو گلی گشت مرا دیر مغان
نشئه ی عشق گل آمد به مبارک بادم
۵
پرتو شمع بدیدم چو پروانه ز دور
با همه سرکشی و کبر به دو جان دادم
۶
خاک دل نیلوفر آسا بزدم بر لب آب
ز آتش مهر بر انداخته شد بنیادم
۷
دل به شیرین شکری دادم چون خسرو عشق
عاقبت کرد جگر سوخته چون فرهادم
۸
دل مارا هوس خال تو و زلف و لب است
دانه ناچیده و در دام بلا افتادم
۹
به «وفایی» نگهی کن چو تو سودای منی
به که فریاد کنم گر تو نپرسی دادم؟
نظرات