وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۱ - تخمیسی از غزل حافظ شیرازی

۱

عبیدالله رئیس مرشدان و قطب کامل‌ها

به بزم خاص از رحمت نگاهی کرد بر دل‌ها

۲

به جوش آمد سپاه عشق در میدان حاصل‌ها

«ألا یا أیها الساقی أدر کأسا و ناولها»

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

۴

چو گل در پردهٔ صورت سر مویی بیاراید

ز جان بلبل مسکین قرار و صبر برباید

۵

قیامت خیزد آن ساعت جمال خویش بنماید

به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

۷

بزن تیغی به راه خود شهیدم کن سرت گردم

اگر برگردم از تیغ جفاهای تو نامردم

۸

اگر دل بود اگر دین هر دو قربان سرت کردم

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

۱۰

چنان تیری ز مژگان توام بر دل رسید آخر

ز چشم خون‌فشانم پاره‌های دل چکید آخر

۱۱

طبیب من به جز دیوانگی در من ندید آخر

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

۱۳

دلا از جان و دل بگذر چو جانان ترک جان گوید

سعادت کار فرما هر چه یار مهربان گوید

۱۴

که بلبل در فراق گل به فریاد و فغان گوید

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

۱۶

در آن محراب ابرو بس که بردم سجده چون سایل

که تا بینم جمال یار خود بی‌پرده و حایل

۱۷

صبا بر طوق غبغب گرد چین چین طره‌اش مایل

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

۱۹

وفایی‌وار روزی تا در میخانه رو حافظ

بنه از بهر جام می! دل و جان در گرو حافظ

۲۰

شراب بی‌خودی بستان ببر عمری ز نو حافظ

حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو «حافظ»

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و أهملها

تصاویر و صوت

نظرات