
مهستی گنجوی
شمارهٔ ۵۱
۱
چشمم چو بر آن عارض گلگون افتاد
دل نیز ز راه دیده بیرون افتاد
۲
این گفت منم عاشق و آن گفت منم
فی الجمله میان چشم و دل خون افتاد
نظرات